۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه

به یاد قهرمان مجاهد خلق، شهید مجید شریف واقفی در چهلمین سالگرد شهادتش

خونی که از بلندای شرف هم‌چنان جاریست :

مجاهد شهید مجید شریف واقفی

اوایل زمستان سال 1353 بود که مثل هر روز او را در یک قرار خیابانی حوالی بازار تهران دیدم. آن‌روزها ادعاهای اپورتونیستهای چپ‌نما در درون سازمان بالا گرفته بود. جبهه بندیها مشخص شده بود و دیگر کسی نسبت به طرف مقابل ابهام نداشت. مجید هم‌چنان مدافع اصول ایدئولوژیک سازمان بود و در مواضعش استوار بود. به من گفت که: به آنها گفته‌ام که بروید سازمان خودتان را درست کنید. در این سازمان چیزی تغییر نکرده است و من این را اعلام خواهم کرد... بعد مکث کوتاهی کرد و گفت من را تهدید کرده‌اند. پرسیدم که حالا چه کار می‌خواهی بکنی. دیگر رابطه‌ات را قطع کن و سر قرار آنها نرو. جواب داد که: نه، باید کارهایم را انجام بدهم و حرفهایم را بزنم. سازمان مال ماست، نه آنها. بعد برایم توضیح داد: ما دشمن مشترکی داریم به‌نام رژیم که بایستی با او بجنگیم. نبایستی تضاد اصلی را فراموش کرد. این ضامن حفظ ما در خط اصولی است و... .. این گذشت، اما من همیشه این حرف او در یادم ماند که «دشمن اصلی ما رژیم شاه» است.
زمان زیادی نداشتیم و او می‌بایست به قرار بعدی برسد. به من گفت که بیا باهم سر قرار بعدی برویم و تو را با یک نفر از همفکران خودمان آشنا و وصل کنم که بتوانیم کارهایمان را ادامه بدهیم. چند دقیقه بعد و چند کوچه آنطرف‌تر، من داشتم دست مرتضی صمدیه لباف را به گرمی می‌فشردم و با او روبوسی می‌کردم. از دیدن و آشنا شدن با او واقعاً خوشحال بودم. حالا سه نفر شده بودیم و باهم راه می‌رفتیم. قرارهای ارتباطی خود را گذاشتیم و از هم جدا شدیم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر